این روزها در حال خواندن درس چالش نگارش متمم هستم. امشب خیلی اتفاقی کتاب نون نوشتن را باز کردم و به این پاراگراف درخشان محمود دولت آبادی برخوردم. همین چند خط نشان می دهد که نوشتن برای چیزی عظیم تر از خود چقدر کار دشواری است.

سه شب پیش، در تاریخ ۱۳۶۱/۱۰/۶ به ساعت ۵ بعد از نیمه شب، یعنی صبح روز هفتم دی ماه جلد هشتم کلیدر را به پایان رسانیدم. اما پیش از آن که فرصتی برای رضایت از کاری که انجام داده ام پیدا کنم، بلادرنگ دشواری باقی مانده ی کار و دنباله ی راه را که باید بپیمایم حس کردم. این است که احساس آسودگی خود را باید حواله بدهم به پایان کار که بدین ترتیب یک مجلد دیگر باقی است که باید بازنویسی اش بکنم و این کار را از امشب آغاز می کنم و امیدوارم بتوانم پیش از پایان سال جاری- عمری اگر باشد- آن را به پایان رسانم. چقدر طولانی شد این آرزو، و چقدر دشوار سپری شد این پیمایش راه. در هر حال چاره ای به جز کار و کار و کار نمی بینم.