۳ مطلب خوبی که هفته ی گذشته خواندم
تصمیم گرفتم برخی از مطالب خوبی که در طول هفته در سایت، کتاب، پیج اینستاگرام یا کانال تلگرامی را می خوانم که به نظرم هم جالب است و هم مفید را در آخر هفته ها اینجا منتشر کنم. اول خلاصه کوتاهی از آنچه که من فهمیده ام را منتشر می کنم و بعد به مطلب اصلی یا نویسنده ارجاع می دهم. دقیقا هم نمی دانم هفته ی دیگر قرار است چه چیزی را منتشر کنم، به نظرم برخی اوقات یک بیت شعر یا یک آواز خوب هم، می تواند هم جالب باشد و هم تاثیرگذار.
پادشاهی حق چه کسی است؟
شاید شما هم مثل خیلی ها از آخر Got را دوست نداشته اید و کلی بد و بیراه گفته اید به سازندگانش. البته من هم خیلی قسمت آخر را دوست نداشتم، شاید همه ی ما با توجه به اخباری که شنیده بودیم مثل هزینه های میلیاردی برای ساخت فصل آخر یا ساختن چند پایان برای سریال در حدی که بازیگران هم نمی دانند کدام یک پخش خواهد شد منتظر فصلی بودیم که مثل فصل های پیش داستان در داستان بود و آخر و عاقبت هم حق به حق دار می رسید احتمالا شما هم دوست داشتید که جان بر تخت پادشاهی بنشیند.
اما محمد سعید حنایی کاشانی مقاله ای منتشر کرده است به نام ( پایان عصر شاهان، یا آغاز عصر مردم) و فصل آخر را از دیدی متفاوت نگاه کرده است. از آن جا که نویسنده در این مقاله تاکید کرده است که انتشار مقاله به هیچ وجه مورد تایید او نیست و علاقه مندان به بازنشر فقط می توانند قسمتی کوتاه را روایت کنند و بقیه را به سایت یا کانال نویسنده ارجاع دهند من هم صرفا برداشتم را از این مقاله می نویسم.
از نظر نویسنده شخصیت اصلی بازی تاج و تخت، نه جان اسنو نه دنیرس و نه هیچ کس دیگری است. شخصیت اصلی ماجرا خود تخت پادشاهی است که همه برای آن می جنگند و جنگ از جایی شروع می شود که پاشنه آشیل یک نظام پادشاهی است؛ مرگ پادشاه. همه برای چیزی می جنگند که خود را به حق مالک آن می دانند.
در واقع دیالوگ آخر تیرین لنیستر در جایی که همه ی لردها جمع شده اند و می خواهند برای هفت اقیلم تصمیم بگیرند اشاره به همین ماجرا دارد. انتقال قدرت از یک نفر به دست همه ی مردم اما چون همه ی مردم هنوز آماده نیستند نمایندگان شان رای می دهند.
یک نکته ی دیگر هم آنکه در همین صحنه به داستان اشاره می شود و اینکه داستان از هر چیز دیگری جذاب تر است از ارتش ها، از افتخارات و از هر چیز دیگر. البته این را هم اضافه کنم که این مقاله از منظر فلسفه ی سیاسی به ماجرا نگاه کرده است.
چون نویسنده خیلی تاکید داشت که نمی توان مقاله اش را منتشر کنم در کانال تلگرامیاش می توانید مقاله را بخوانید.
دانشگاه رفتن به درد نمی خورد
کانال بورژوا هم یک ویدیوی جالب منتشر کرده بود که حداقل تا حدی می توانست سوالات خوبی را مطرح کند. حرف این بود که آیا رفتن به دانشگاه به صرفه است یا خیر. یکی از استادان دانشگاه برایان کاپلان در آمریکا کتابی به نام پرونده ای علیه تحصیلات منتشر کرده است. حرف اصلی نویسنده در این کتاب این است که چرا دولت باید از جیب مردم برای آموزش عالی سوبسید بدهد. درباره ی این کلیپ می توانم فقط بگویم که فقط کلیپ را مشاهده کنید:
دست های زن
این ویدیو را به احتمال زیاد شما هم در هفته ی آخر دیده اید. عده ای از مردان را اتاقی قرار می دهند و تصاویری از دست را به آن ها نشان می دهند و از آنها می پرسند به نظرتان این دست ها مال چه کسانی هستند؟
هر کدام جوابی می دهد؛ از باغبان و کشاورز گرفته تا کارگر. ناگهان به آن ها گفته می شود که این ها دستان همسران، مادران، خواهران و دختران شماست و آن ها هم وارد اتاق می شوند. ( واکنش مردان هنگام ورود زنان بسیار جالب و بدون هیچ هماهنگی است) شرکت تولیدکنندهی مواد شویندهی «Mio» سازنده ی این تبلیغ است. اصطلاحا به این کار آزمایش اجتماعی می گویند. چون تبلیغ در ماه رمضان پخش شده است در واقع می خواستند نشان بدهند که در این ماه کار زنان در خانه چند برابر می شود باید در خانه به هم کمک کرد. آگهی با این جمله تمام میشود: «یک دست، کافی نیست. اما دست در دست، همهچیز آسانتر است.» جدای از تاثیر بسیار بالای این تبلیغ در جهان عرب و حتی در دنیای تبلیغات، خلاقیت شرکت در ساختن یک آزمایش اجتماعی تاثیرگذار قابل ستایش است. این تبلیغ را در کانال خواهر شکسپیر دیدم.