معرفی کتاب اسرار سایه
آشنایی با یونگ
یکی از علایقی که در یک سال اخیر در من به خاطر یک سری اتفاق ایجاد شد و یکی از جنبه های مثبت همان اتفاق های به ظاهر تلخ است آشنایی با روان شناسی یونگی است. آشنایی با یونگ و دیدگاه هاش واقعا بر روی من تاثیر گذاشت و تا حد زیادی دید من را تغییر داد.
اینکه یونگ را به MBTI، برون گرایی و درون گرایی محدود کنیم جفاست در حقش. جالب هست که بدونید زمانی از یونگ درباره ی فراگیر شدن اصطلاحاتی مثل برون گرایی، درون گرایی به خاطر تحقیقاتی که کرده بود سوال کردند و حسش را پرسیدند از اینکه این قدر در دنیا مشهور شده و خیلی ها اصطلاحات روان شناسی او را به کار می برند. یونگ پاسخ قابل تاملی می دهد :
سعی دارم در طول سال همزمان که کتاب های بیشتری را در زمینه روان شناسی مطالعه می کنم؛ خلاصه ای از این کتاب ها را با شما به اشتراک بگذارم و خیلی خوشحال تر خواهم شد اگر شما هم نظرتان را با من به اشتراک بگذارید.
قبل از معرفی کتاب سایه باید تاکید کنم؛ من روان شناس نیستم و هیچ ادعایی هم در این زمینه ندارم. چیزی که در ادامه می خوانید برداشت من از این کتاب است. این برداشت می تواند درست یا غلط باشد و حتی ممکن است نشان دهنده این باشد که من هیچ چیز از این کتاب نفهمیدم.
اسرار سایه
اسرار سایه رمز گشایی از نیمهی تاریک وجود را رابرت بلای نوشته است و با ترجمه ی فرشید قهرمانی توسط انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی به چاپ رسیده است، رابرت بلای شاعری است که به روان کاوی یونگی مسلط است. او مترجم اشعار سعدی ، حافظ و مولانا است. در یکی از شعرهایش در ستایش سعدی می گوید:
گاهی اوقات هم جامعه چنین چیزی را به ما تحمیل کرده است که برخی خصوصیات خودمان را درون این کوله بار بیندازیم. هر بخش از شخصیت مان که آن را دوست نداشته باشیم، به دشمن مان تبدیل خواهد شد. این بخش از شخصیت مان به جایی دور دست می رود و شورشی را بر علیه ما آغاز می کند. به عقیده بلای بسیاری از مشکلاتی که پادشاهان در داستان های شکسپیر دارند از همین دست هستند. بلای مفهوم سایه را با استعاره پروژکتور های سینمایی هم به خوبی بیان می کند او می نویسد:
فرض کنید سایه مان را کوچک کرده ایم و در قوطی نگه داری فیلم گذاشته ایم و بعد آن را از طریق یک پروژکتور روی پرده انداخته ایم آنچه که مشاهده می کنیم همان چیزهایی است که سال ها در کوله بارمان پنهان کرده ایم.
خشمی که بیست سال در یک قوطی حبس بوده است می تواند در طول یک شب روی صورت همسر شخص دیده شود.
بلای در باره ی فرافکنی سایه می گوید زمانی می توانیم مشاهده کنیم چه چیزی را درون کوله بارمان گذاشته ایم که آن را فرافکنی کنیم.
این فرافکنی ها می تواند بین افراد مختلف هم اتفاق بی افتد و همان طور که در کتاب طلای درون گفته شد می توانیم سایه ی خود را هم فرافکنی کنیم، پدری که در مراسم ازدواج دخترش حس فرامانروایی بر دخترش را به دامادش می بخشد.
رابرت معتقد است این فرافکنی ها در طول حیات اتفاق می افتند و جایی در زندگی باید این کوله بار را باز کرد به قول خودش: ( همیشه برای آنچه می خواهی فریاد بزن.)
رابرت در مصاحبه ای با ویلیام بوث و در پاسخ به سوال آدمی کجا می تواند سایه اش را بیابد می گوید:
دقت کردن به اینکه از چه کسی بدتان می آید یکی از راه های توجه به سایه است،دقت به اینکه در ادبیات چه چیزی را دوست دارید یا از چه چیزهایی نفرت دارید هم می تواند به شما کمک کند، رابرت در همین مصاحبه می گوید باید سایه را پذیرفت و به آن احترام گذاشت، شاید یکی از جاهایی که سخت بتوان با سایه ارتباط برقرار کرد موقع خشم باشد.
گاهی اوقات هنگام شنیدن حرف های دیگران احساس خشم می کنیم. در اینجا می توانیم بگوییم: ( هنگام شنیدن حرف هایت احساس خشم کردم.)
این نوع خشم و ابراز آن از سر دلسوزی و همدردی است.مورد بعدی احترام گذاشتن به خشم و شخصیت دادن به آن است. از خشم مان بپرسیم( از من چه می خواهی؟) این نوع احترام گذاشتن به خشم، مانند احترام گذاشتن به هر فرد واقعی دیگر در زندگی است.
و باید آنقدر با خشم مان ارتباط بگیریم که بتوانیم معامله ای کوتاه و مختصر با آن انجام بدهیم؛ آن هم در جایی تاریک و نه در روشنایی روز.
باید به خاطر داشته باشیم که انرژی های سایه بخشی از روان انسان هستند. فقط هنگامی مخرب می شوند که نادیده گرفته شوند. انرژی های سایه بخشی از اجتماع انسانی هستند و بخشی از آن ها باقی خواهند ماند.
جمع بندی و یک نظر شخصی درباره کتاب:
به نظر می رسد در جهانی ما زندگی می کنیم سایه بیش گذشته مورد تحقیر واقع شده است و کوله بار آدم ها به مثابه کوله بار جامعه هر روز از روز قبلش سنگین تر شده است.
بسیاری از احساسات که طبیعی هستند در این جهان مورد پذیرش قرار نمی گیرند ؛ احساساتی مثل ترس، قدرت، فریب و یا خیلی چیزهای دیگر.
به به نظرم یکی از چیز هایی که دنیای مدرن به سایه می بره مرد سرکشیه که در مرد ها وجود داره در واقعی همون چیزی که قدیم بهش مردانگی می گفتن پسر بچه های امروز زمان زیادی رو با پدر هاشون نمی گذرونن دختر ها هم داره همین اتفاق براشون می افته و با شاغل شدن مادرها زمانی که می تونن با دختراشون باشن کم تر میشه در زمان های قدیم معمولا این زمان وجود داشته که بچه با والد همجنس خودش وقت زیادی بگذرونه تا بتونه مهارت هایی برای زنده موندن و زندگی کردن لازم داره رو ازش یاد بگیره اما روند های زیادی دست به دست هم دادن تا لزوم و امکان این امر رو از بین ببرن در کل فکر می کنم دنیا جدید مردانگی در مرد ها و زنانگی در زن ها رو به سمت سایه هل می ده.
محمد سلام
ممنون که مطلب من را خواندی. به نکته خوبی اشاره کردی. من از صحبت تو این طور برداشت کردم که کمبود ارتباط با پدر یا مادر در نسل جدید باعث شده که آن ها نتوانند یک دختر یا پسر نتوانه با تمام وجود مفهوم خودش را درک کنه. اگر بخوایم با ادبیات یونگی صحبت کنیم می تونیم بگیم که ارتباط با آنیما و آنیموس کمتر شده است. برداشت خودم از مفهوم سایه جنبه های تاریک وجود شخصیته، جنبه های منفی که در وجود هر آدمی هست. همان طور که روی دیگر نظم بی نظمیه احتمالا آدمی که بسیار به نظم اهمیت می دهد هم ( چه ذهنی، زبانی یا عملی) بیشتر از بقیه پتانسیل بی نظمی را داره.
اما نکته ای که گفتی و کم شدن ارتباط با پدر یا مادر یا به تعبیر دیگه زنانگی و مردانگی ممکن است باعث شود که دختر یا پسر سعی کنه این بخش را روی شخص دیگه ای فرافکنی کنه. توی یک مطلب دیگه می خواهم راجب برداشت خودم با توجه به چیزهایی که خواندم درباره آنیما یا آنیموس بنویسم و همچنین فرافکنی، فکر کنم آنجا بتونم منظور خودم را بهتر مطرح کنم.
از اینکه مطلب را خواندی و نظرات را گفتی ممنونم و بابت تاخیرم در جواب دادن معذرت می خواهم.
یعنی سایه احساساتی هست که ما ازش وحشت داریم و اینکه نکنه بهشون مبتلا بشیم
و اتفاقا درست همون ها هستند که بلاخره یه زمانی انگار با پروژکتور روی دیوار میوفتند و اتفاقا چقدر هم قوی.
درست متوجه شدم؟
خب حالا راه حلش چیه؟ چطور میشه باعث شد که احساسات و حالات منفی که اتفاقا بیزاری که بهشون مبتلا بشی کمرنگ بشن و قدرت نگیرن
سلام
اول باید ببخشید که این قدر دیر به دیر کامنت ها را جواب می دهم. راستش زمانی که داشتم خلاصه این کتاب را می نوشتم فکر نمی کردم این قدر جلب توجه کنه اما همان طور که میشه حدس زد انگار در دنیای مدرن آدم ها بیشتر به دانش روانشناسی نیاز دارند البته من روانشناس نیستم و این حوزه هم مثل بقیه حوزه یکی از حوزه هایی که در آن کتاب می خونم. شاید به یک تعبیر ساده بشه گفت سایه چیزیه که ما در روان خودمان سرکوب کردیم و قصد نداشتیم زندگی اش کنیم. مثلا فرض کن یک آدم خیلی منطقی که همیشه زندگی براش دو دوتا چهارتا بوده نخواسته با احساساتش ارتباط برقرار کنه و حس می کرده که بیان احساسات یعنی ضعف این نشان ندان احساس یک نوع از سایه است تا آنجایی که من می فهمم.
سایه چیزی فراتر از احساسه، برخی اوقات تو انرژی را در روانت سرکوب نکردی اما آن انرژی در جامعه پذیرفته شده نیست و سرکوب شده و این به شکل سایه در تک تک افراد جامعه شکل گرفته است.
راجب راه حلش می تونم بگم مساله کنترل سایه نیست مساله برقراری ارتباط با سایه است برقراری ارتباط با بخشی خودت، تو همون مثال آدم احساسی اگر آن آدم بتونه با احساساتش ارتباط بگیره می تونه جنبه هایی از زندگی را تجربه کنه که براش لذت بخشه وقتی چیزی را سرکوب می کنیم آن از بین نمی ره در جایی دیگر با قدرتی بیشتر خودش را به ما نشان می دهد.
من بازم باید تاکید کنم که این مطالب برداشت من از مفهوم سایه است و دوست دارم درباره اش بیشتر بخونم و در همین وبلاگ به اشتراک بگذارم. خوشحال شدم که برای من نظرت را گذاشتی. راستی وبلاگت هم حس و حال خوبی داشت.