«ما در مربع ۸۳۷-۳۳۳-۴ شرق زندگی میکنیم. مربعها، با مرزهایی از خطوطِ زرد که زمین سیاهرنگ را تقسیم میکنند. ده کیلومترمربع مساحت دارند. پس ما زیر چراغهایی که به فاصلههای پنج متری در زمین قرار دارند، جای کافی برای گردشکردن داریم.
نورهای این چراغها روی هم افتادهاند تا در مربع ۸۳۷-۳۳۳-۴ شرق کوچکترین گوشهیی تاریک نماند، زیر چنانکه همه میدانند، بدی در تاریکی خفته است.
ما یک خانه معمولی داریم، با دیوارهای شفاف. تا چهار نفر ساکنانِ آن هیچگاه نتوانند خود را از چشمِ دیگری پنهان کنند. به این ترتیب تنهایی مغلوب میشود، زیرا چنانکه همه میدانند بدی در تنهایی خفته است.»
کریستوفر فرانک ما را به جایی خیالی میبرد. روایت کتاب «میرا» یک جور نامهنگاری شخصی است از دنیایی که آدمها هیچ اختیاری ندارند. شهری را فرض کنید که همه دیوارهایش شیشهای هستند و شما میتوانید کوچکترین رفتارهای آدمها را هم ببینید.
ایدهای که در پشت خود ایدهای بزرگتر دارد؛ یک جور گریز غیرمستقیم به زندگی در حکومتهای توتالیتار. از روسیه کمونیستی تا همین حوالی، هستند کسانی که میخواهند حتی برای آدمها تعیین تکلیف کنند که در رختخواب چطور باید باشند و انتظارشان از یک همخوابگی چیست!
دنیایی که راوی میرا برای ما میسازد و جزءبهجزءش را تشریح میکند، هم غریب است و هم آشنا. اگر به چشم یک داستان به آن نگاه کنیم، به زکاوت و نبوغ نویسنده در ساخت این داستان و استفاده از سوررئالیسم باید تبریک گفت. اما روی دیگر داستان زندگی در نظامهای دیکتاتوری است.
زندانی بدون دیوار؛ چطور نظامهای سلطه ما را تسخیر میکنند؟
یکی از کارهای نظامهای تمامیتخواه سلطه بر تن است. اگر من بر تن خودم سلطه نیابم، دیر نیست که سایر سلطهها و زورگوییها را هم بپذیرم. یکی از کارهای نظامهای تمامیتخواه این است که میخواهند بر تن شهروندان (البته کارکرد این واژه در این نظامها بیمعنی است.) سلطه پیدا کنند. از تعیین نوع پوشش تا ممنوعیتهای برای آرایش چهره، مستقیم که نمیتوان نوشت اما در همین حوالی هم میتوان مصادیقش را پیدا کرد. در میرا با جهانی مواجه میشویم که قوانین عجیبی دارند. بیاید برخی از این قوانین را با هم مرور کنیم:
روای در جایی مینویسد که در دوران مدرسه میخواسته بهتر از دیگران باشد، بنابراین به رقابت پناه برده و البته فهمیده که «رقابت بزرگترین گناه دنیاست.»
«در سال دوم تحصیل به خاطرِ اینکه سهبار پشتسرهم در یک ماده شاگرد اول شده بودم، تنبیه شدم. به «شورایِ رفاقت» احضار شدم و از من خواستند که علتِ رفتارم را توضیح بدهم. گفتند که بهتر است آرام بنشینم، زیرا اندازهی قدم نیز تولید اشکال میکرد. یعنی از حدِ متوسط بلندتر بودم. از من پرسیدند که آیا خودم را از دیگر شاگردان قویتر حس میکنم و من جواب دادم که چنین فکری نمیکنم. ولی این امر بدیهی است زیرا نمراتم نشان میدهد که برتر از دیگران هستم.
جواب من با واکنش بسیار بدی روبهرو شد. برایم یکبار دیگران «مقرراتِ همشهریگری» را شرح دادند؛ بشر، در خدمت بشر.
مالی که قابل تقسیم نباشد، مالِ بدی است.
هرچه کمتر باشیم، کمتر میخندیم.
احتیاجِ یک فرد، وظیفهی فرد دیگر است.
شادی تقسیمنشده، اندوهی است بزکشده و ….»
لبخند؛ استفاده هوشمندانه از یک موتیف
یکی از مهمترین انتخابهای نویسنده برای نگارش داستان «میرا» استفاده از موتیف «لبخند» است. به زبان ساده موتیف یک عامل تکرارشونده هدفمند در داستان است. مثلاً فرض کنید داریم درباره یک بیماری سرطانی داستانی مینویسیم و مدام به گلی اشاره میکنیم که زرد شده و در آستانه خشکشدن است. یکجور همزاد پنداری و استفاده از عاملی دیگر برای پیشبردن داستان.
کریستوفر فرانک در داستان «میرا» از «لبخند» استفاده کرده است. در شهر خیالی همه لبخند به لب دارند. اگر کسی لبخند به لب نداشته باشد، به «خانه اصلاح» فرستاده میشود و با جراحی پلاستیک این لبخند را روی صورت او میآورند. چه استفاده هوشمندانهای!
عموماً دیکاتورها دوست دارند که همه شاد باشند، چون اساساً از نظر آنها مشکلی وجود ندارد و جماعتی خندان میتوانند مهر تاییدی باشد بر ادامه سیاستها. از طرفی در یک بهشت اجباری مگر میتوان لبخند به لب نداشت؟
درباره ترجمه درخشان لیلی گلستان و تیغ سانسور
میرا بعد از چند نوبت چاپ در دهه هشتاد، گرفتار ممیزی و سانسور شد. میرا را از بازار جمع کردند و امروز به سختی میتوان نسخه چاپی این کتاب را پیدا کرد. حیف است که از هنر کریستوفر فرانک صحبت کنیم اما ترجمه لیلی گلستان را فراموش کنیم. ترجمه کتاب میرا کریستوفر فرانک بسیار روان و گیراست. به راحتی میتوان در عرض چند ساعت آن را خواند و فهمیدش. دانلود کتاب میرا از کریستوفر فرانک هم سخت نیست، کمی جستجو کنید میتوانید نسخه پیدیاف کتاب را پیدا کنید. در افستفروشیها هم احتمالاً نسخه افست این کتاب را پیدا خواهید کرد.
چرا باید میرا را بخوانیم؟
میرا برای من نوعی تکلیف درسی بود اما دوست داشتم در این پست چند کلمهای دربارهش بنویسم. اهمیت میرا این است که با زبانی ادبی و جذاب دنیایی وحشتناک را به تصویر میکشد. خواننده سوار بر خیال میتواند در شهری قدم بزند که همه خوشحال هستند و همه دیوارها شیشهای. اما در پس این تصویر که احتمالاً خوشایند است با یک بیهویتی عظیم روبهرو میشویم. فردیتی در کار نیست و همه چیز جمعی است. ما یا بخشی از این شهر هستیم یا باید با جراحی نقاب لبخند بر چهره داشته باشیم.
چند کلمه به عنوان جمعبندی
میرا یکی از کتابهایی است که به نظرم تا مدتها در ذهنم خواهد ماند. حتی این کتاب میتواند دریچهای برای فکر کردن درباره سلطه بر تن هم باشد، اولین سنگری که نظامهای سلطه فتحش میکنند و تا جایی که بتوانند حفظش میکنند. برای ما اهالی خاورمیانه، خواندن کتابهایی مثل میرا حدیث نفس است، یک جور سیر در جامعه و حتی خودمان. خوشحال میشوم اگر شما هم کتاب میرا را خواندهاید، نظرتان را بنویسید.