هر آمدنی رفتنی دارد. تعداد آدمهایی که قرار است تنها یک محیط کاری را تجربه کنند، اندک هستند. تغییرات محیط کار و از همه بیشتر دگرگونیهای خود آدمهاست که آنها را وادار میکنند تغییراتی را ایجاد کنند تا احساس زندگی همچنان در وجودشان باقی بماند و مگر زندگی چیزی جز تغییرات مکرری است که باید انجام دهی تا لذت واقعیش را درک کنی.
اپیزود تکراری زمستان ۱۴۰۱؛ سربالایی کوچه خاکزاد
بهمن و اسفند ۱۴۰۱ از سختترین لحظات زندگیم بود. هر روز صبح مسیر سربالایی کوچه خاکزاد در ولیعصر نرسیده به پارک وی را بالا میرفتم.
سرمای زمستان و سرمای درونم را باهم احساس میکردم. یک تجربه تلخ و کاری که دیگر در آن خوشحال نبودم. انگار برفهای پارونشده کف کوچه، جایی در من رسوخ کرده بود. مدتها بود جریان زندگی برایم متوقف شده بود و چیزی خوشحالم نمیکرد.
برگشتنها و غروبهای زود آفتاب در زمستان حالم را بدتر میکرد. دوباره سوار بی آر تی پارک وی شدن و چسباندن صورت به شیشه و نگاه کردن ترافیک. چیزی که نمیخواستم اتفاق افتاده بود؛ از درون انگیزهای برای ادامه دادن نداشتم!
مساله مترو، ترافیک یا این چیزها نبود. من همیشه در شلوغیها هم میتوانم، محلی برای خودم پیدا کنم. مساله اصلی من این بود که تبدیل به چیزی شده بودم که هیچ از آن خوشم نمیآمد؛ یک ربات یا شاید یک نوع مردگی!
از سال ۹۸ تا ۱۴۰۱؛ سه سال خوب و پرتجربه
سال ۹۸ که به وبسیما رفتم، به یکی از آرزوهای همیشگی خودم دست پیدا کرده بودم. برای من دستاورد مهمی بود که در آنجا باشم و کار کنم. آژانسی شناختهشده و آدمهایی کاربلد. تقریباً میتوانم بگویم اولین محیط حرفهای کاری من وبسیما بود.
تقریباً در سه سال گذشته متن زندگی من در کار می گذشت و چیزی بیشتر از این کلمه سه حرفی برایم اهمیت نداشت. دوست داشتم رشد کنم، یاد بگیریم و دستاورد به دست آوردم. در طی این مدت هم دانش و هم تجربه عمیقی در سئو به دست آوردم. از کارشناس محتوا کارم را شروع کردم و موقع خداحافظی مدیر سئو بودم. شاید در بیش از ۵۰ پروژه سئو در مدت سه سال حضور داشتم؛ پروژههایی که هرکدام برندهایی موفق در حوزه کاری خود هستند.
تجربه آموزش دادن به دیگران را نیز برای اولین در کارآموزش تجربه کردم که هنوز هم معتقدم جزء بهترینهای دوره کاری من در این شرکت بود.
اما هر دوران درخشانی پایانی دارد؛ پایانی که یا خودت خلق میکنی یا دیگران برایت به تصویر میکشند.
استعفاء در آخرین روز کاری
در زمستان بیش از هر چیز به استعفاء فکر میکردم. راستش را بخواهید بیش از هر چیز نیاز به یک استراحت کوتاه و دوری از همهی دغدغههایی داشتم که فکر میکردم مال من نبودند.
از طرفی خستگی ذهنی و محیطی که دیگر برایم دوستداشتنی نبود دغدغه استعفاء را در ذهنم پررنگ میکرد. اما ترس بزرگی هم داشتم اینکه برای بعد از استعفاء قرار است چه استراتژی داشته باشم؟ در یک شرکت کار کنم، فریلنسری کار کنم؟ به تغییر شغل فکر کنم؟
هرچقدر بیشتر فکر میکردم، کمتر پاسخ روشنی برای سوالاتم پیدا میکردم. به نظرم اول باید ذهنم را خالی میکردم تا جا برای چیزهای جدید باز شود.
پس از بالا و پایین کردنهای زیاد بالاخره موضوع را مطرح کردم. روال اداری طی شد و من استعفاء دادم. اولین تجربه من از استعفاء خوشایند بود. سعی کردم همه آنچه که نیاز بود را در اختیار دیگران قرار دهم تا بتوانند کار را به خوبی پیش ببرند. یک متن خداحافظی کوتاه نوشتم و روزی که وسایلم را تحویل دادم در گروه شرکت گذاشتم و لپتاپ را بستم. از آذرماه ۹۸ تا اسفندماه ۱۴۰۱ برای من تند، پرفشار ولی جذاب گذشت.
چطور استعفای خودم را مطرح کنم؟
تا اینجا من داستان استعفاء خودم از وبسیما را نوشتم. اما میخواهم بر اساس همین تجربه شخصی چند نکته کوچیک را یادآوری کنم:
منتظر لحظه آخر نباشید
اگر به هر دلیلی دیگر علاقهای به حضور در سازمان فعلیتان ندارید؛ لطفاً منتظر لحظه آخر نباشید. بسیاری از همکاریها معمولاً یک یا دو ساله هستند؛ یا شما دوست دارید فضای جدیدی را تجربه کنید یا سازمان به هر دلیلی نیاز به شما ندارد. بنابراین هر موقع حس میکنید که محیط کار مثل قبل برایتان خوشایند نیست؛ به تغییر دادنش فکر کنید!
کارهایتان را منظم کنید و تحویل دهید
معمولاً یکی از چالشهای همیشگی استعفاء، بیصاحاب ماندن بسیاری از کارهاست. اگر از ابتدا همه دادههایی که در اختیار دارید را طبقهبندی کرده و منظم نگهداری کنید، تحویل دادن آن به دیگران کار سختی نیست. پیشنهاد میکنم با شخص جدیدی که قرار است عهدهدار مسئولیتهای شما شود جلسه بگذارید و همه چیز را چک کنید. حتی اگر حوصله ندارید به خاطر رزومه و اخلاق حرفهای هم این کار را انجام دهید.
نامه خداحافظی؛ همیشه راهی هست
من از نوشتن نامه خداحافظی خودم حس خوبی داشتم و تلاش کردم حس قدردانی را نسبت به همکاران، دوستان و مدیران سازمان نشان دهم. پیشنهاد میکنم در حد چند دقیقه وقت بگذارید و یک نامه کوتاه برای خداحافظی از سازمانتان بنویسید.
دنیای بیرون بزرگتر از ذهنیت ماست
بیاغراق باید بنویسم که همیشه نسبت به مسیر شغلی مردد بودهم اما چارهای نبود و باید امتحانش میکردم. استعفاء از وبسیما، فرصتی را برایم فراهم کرد تا با آرامش خاطر سبد مهارتهایی که باید در آنها خودم را تقویت کنم را بچینم، مسیر کاری خودم را متناسب با جایگاه فعلی شغلیم بچینم و همکاری جدید و متفاوتی را آغاز کنم.
علی جان دورادور پیگیر شما و وبسیما هستم
مطمئنم که هرجا بری و هرکاری بکنی موفق میشی شناختم ازت زیاد نیست، اما می دونم آدم پیگیر و در رسیدن به هدف استمرار داری.
ارادت دارم حمیدجان
من هم سعادت آشنایی باهات رو نداشتم ولی فعالیتهات در متمم و خدمت از ما رو دنبال میکنم. سپاسگزارم از لطفت و برات بهترین ها رو آرزو میکنم.
سلام،هر از گاهی نوشته های شما رو دنبال می کنم،شیوا و الهام بخش هستند.
سلام محمدجوادجان
بعضی نظرات خیلی حس خوبی به آدم میدن، مثل همین کامنتی که گذاشتی. امیدوارم دوباره هم به اینجا سر بزنی:)