سال ۹۶، اولین سالی بود که به صورت جدی وارد بازار کار شدم. توی یک دفتر در بلوار کشاورز نشسته بودم و مدیرم از من خواسته بود که درباره سئو و محتوا کمی تحقیق کنم. در همان جستوجوهای اولیه به متمم رسیدم و بعداً محمدرضا شعبانعلی را شناختم. در طی این سالها تقریباً به صورت مداوم مخاطب متمم و روزنوشتهها بودهم و هر بار قدردان محمدرضا و تمامی دوستان متممی شدهم که فرصتی را برای یادگیری و تامل فراهم کردهاند.
سال گذشته وقتی خبر انتشار کتاب «از کتاب» را در متمم خواندم، مسرور و منتظر ماندم تا امکان خرید کتاب فراهم شود و کتاب را سفارش دهم. در طی یکسال گذشته، ۳ بار این کتاب را خواندهم و هر بار دفتر Notebook که در وان نوت برایش ساختهم، پُربار تر شده است. موقعی که کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی (تئاتر) میخواندم، یکی از استادهایم گفتند: نمایش یا فیلم خوب، فیلمی است که تمام نشود. یعنی بعد از اجرا و بیرون آمدن از سالن همراهت باشد.
در ادبیات هم داستان یا رمان خوب، رمانی است که ادامه داشته باشد. این قاعده به صورت شخصی تبدیل شده به یک معیار برای سنجش کیفیت یک اثر چه متن باشد، چه تصویر یا فیلم. برای من کتاب «از کتاب» هم چنین ویژگی دارد؛ اگر اهل کتاب خواندن باشی، محال است مجدداً به آن مراجعه نکنی یا دوست نداشته باشی دوباره غرقش شوی تا یک نکته تازه کشف کنی.
طبیعتاً نوشتن از چنین کتابی با این کیفیت و وسواس نویسندهش کار دشواری است اما به هر حال خودم را قانع کردم که هرچند ناقص و ابتر دربارهش بنویسم.
اطلاعات کامل انتشارات متمم و محمدرضا درباره کتاب را میتوانید در صفحه زیر مطالعه کنید و کتاب را سفارش دهید:
صراحت، صمیمیت و صداقت؛چند ویژگی منحصربهفرد از کتاب
از کتاب چند ویژگی منحصربهفرد دارد. در طول مطالعه کتاب میتوانید حضور نویسنده را کنارتان احساس کنید. انگار توی یک کافه نشستهاید و بیتوجه به حضور دیگران، درباره کتاب و کتابخوانی صحبت میکنید. کتاب صدای خودش را دارد و بیادعاست. بیادعا از این جهت که بارها نویسنده میگوید این روش من است، این نظر من است یا من اینطور عمل میکنم و نسخه یکسانی برای همه نمیپیچد.
صراحت؛ از مخالفت با تندخوانی و گذاشتن معیارهای عددی
صراحت کتاب را میتوانید در تمام فصلهایش مشاهده کنید. نویسنده صریح است و نظراتش را بدون لکنت بیان میکند. مثلا در فصل ششم با عنوان چگونه کتاب بخوانیم؟ بحث پایانی به مخالفت با تندخوانی پرداخته و دلایل خودش را برای به دام نیفتادن در تندخوانی مطرح میکند.
«فرآیند مسیر و مراحل مشخصی دارد که از پیش تعیین شده، ورودی یا ورودیهایی دارد و در نهایت هم خروجی یا خروجیهایی خواهد داشت. کارایی و راندمان واژههای طلایی مدیریت فرآیندند، به این معنا که هر فرآیندی بهتر است در زمان کمتر و با منابع کمتر انجام شود. هیچ فرآیندی به خودی خود اصالت ندارد. اگر میشد دکمهای اختراع کرد که فشار دادنش جایگزین یک فرآیند شود، کسی در استفاده از آن دکمه تردید نمیکرد. اما فعالیت اصطلاحی عمومیتر است. فعالیتها لزوماً بیمعنا نیستند و بسیاری از آنها در ذات خود معنا دارند. اگر به کسی که غواصی میرود بگویید: «قرار است دکمهای اختراع شود که اگر آن را بزنی، ظرف یک ثانیه حال کسی را پیدا میکنی که انگار سه ساعت زیر آب بوده است»، به شما خواهد خندید، چون غواصی فعالیت است، نه فرآیند. با این توضیحات، احتمالاً بقیۀ حرفم را حدس میزنید: کسانی که معتقدند خواندن سریعتر کتاب، بدون هر گونه کاهش در درک مطلب، مطلوب و جذاب است خواندن را فرآیند دیدهاند، نه فعالیتی که در ذات خود ارزش دارد. به بیان دیگر، آنها معتقدند که بین خواندن ده صفحه کتاب و پختن ده عدد نان هیچ تفاوت ماهوی وجود ندارد؛ بهتر است هر دو سریعتر انجام شوند.» (صفحه ۳۳۴ و ۳۳۵)
همچنین در فصل هفتم نویسنده توصیه میکند که به جای اینکه تعداد صفحه را هدف قرار دهید، بر روی زمان مطالعه (مثلاً ۳۰ دقیقه) تمرکز کنید و معیارهای کمی را در کتابخوانی کنار بگذارید.
صمیمیت؛ پا ورقیهای دوستداشتنی
صمیمیت محمدرضا شعبانعلی در کل متن آشکار است و خواننده میتواند یک ارتباط عمیق با نویسنده برقرار کند. به گمانم خاطرات شخصی نویسنده از کتاب و کتابخوانی که بیشتر در پاورقیها ذکر شده، در کنار لحن ساده و صمیمی باعث شده که ضمن حفظ وجه علمی کتاب، خواننده بتواند به سادگی در خاطرات نویسنده سرک بکشد و عشق عمیق او به کتابخوانی و کتابها را درک کند.
«به یاد دارم، در دوران تحصیل کارشناسی در رشتۀ مکانیک، یکی از هم کلاسیها پایاننامۀ خود را، که دربارۀبهینهسازی مصرف سوخت در موتورهای احتراق داخلی بود، با «ای نام تو بهترین سرآغاز» آغاز کرده بود. یکی از منابع پایاننامه هم خمسۀ نظامی ذکر شده بود و حتی تاکید کرده بود که از تصحیح وحید دستگردی استفاده شده است.» (صفحه ۲۲)
یا این پاورقی که تفکر سیستمی و وسواس زیاد نویسنده را به شکلی که واقعاً دغدغهی اوست، منعکس میکند:
«یکی از خوبیهای کتابخوانی دیجیتال این است که برای این کتابها درختی بریده نمیشود و زمین کمتر آسیب میبیند. وقتی به سبب دانش یا تخصص کم یا تحقیق ناکافی نسخۀ دیجیتالی کتابی ضعیف را میخریم، خودمان هزینۀ نادانیمان را میپردازیم. اما وقتی نسخۀ کاغذی را میخریم. کرۀ زمین و محیط زیست و عملاً کل جامعه مجبورند بخشی از هزینۀ نادانی ما را پرداخت کنند. (صفحه ۸۸)
یا این پاورقی که نویسنده دل یک واژه را میشکافد و خواننده را با معنای عمیقتر آن آشنا میکند:
«لاگ به معنای ثبت کردن است و وبلاگ یعنی ثبت کردن روی وب، چنانکه ویلاگ یعنی ثبت ویدیویی تجربهها. بنابراین، از نظر لغوی، وبلاگنویسان کسانیاند که افکار و کارها و تجربههای روزانهشان، به جای ثبت در دفتر یادداشت و سایر ابزارهای فیزیکی، در وب ثبت میکنند. بعد از رواج یافتن شبکههای اجتماعی و فراگیر شدن موبایل، که ثبت و نشر صدا و تصویر را تسهیل کرد، افراد بسیاری برای ثبت تجربههای خود به این پلتفرمها روی آوردهاند. این روزها اصطلاح بلاگر و مشتقات آن (بیوتی بلاگر، لایف استایل بلاگر و مانند اینها) برای فعالان شبکههای اجتماعی به کار میرود، در حالی که هنوز حرف «ب» در واژۀ بلاگر به «وب» اشاره دارد. منظورم این نیست که این اصطلاح غلط است و نباید آن را به کار برد، بلکه میخواهم یادآوری کنم که گاهی واژهها بخشی از تاریخ را در دل کوچک خود پنهان میکنند.» (صفحه ۱۲۵)
یا اینجا که نویسنده تفاوت رابطه هویتی و رابطه حرفهای را مشخص میکند.
«رابطۀ حرفهای بد نیست، اما کارکرد و ماهیتش با رابطۀ هویتی فرق دارد. فرض کنید شخصی فرضی به نام حاج سعید یک سوهانفروشی به نام حاج سعید تاسیس میکند و یک عمر آن را اداره میکند. رابطۀ او با کارش رابطهای هویتی است. سوهانفروشی بخشی از خود اوست. اما بعد از مدتی کنار میرود و فردی را به عنوان مدیر کسبوکارش استخدام میکند، فردی درسخوانده و باتجربه در زمینۀ فروش. این مدیر جدید میتواند قابل باشد و به کسبوکار رونق بدهد. اما رابطهاش با کسبوکار رابطۀ حرفهای است. حرفۀ او مدیریت است و امروز مدیریت این مجموعه را به او سپردهاند. اصلاً بعید نیست با پیشنهاد حقوق بهتر به سوهانفروشی رقیب برود و حتی اگر فرصتی دست داد، سوهانفروشی را رها کند و مدیریت کارخانۀ لواشکفروشی را بر عهده بگیرد. این تعریف فعالیت حرفهای است، فعالیتی که در آن فرد به مسیر شغلیاش بیشتر از سازمانش اهمیت میدهد. طی صد سال اخیر، نگاه حرفهای به مشاغل بیشتر از گذشته شده و اتفاقاً این روند نقش مهمی در توسعۀ اقتصاد و صنایع جهان داشته است.» (صفحه ۱۵۲)
صداقت؛ احترام به خواننده و کشف مسیرهای تازه
یکی دیگر از ویژگیهای مهم و ارزشمند کتاب برای من، صداقت همیشگی نویسنده بود. صداقتی که در روزنوشتهها و متمم هم میتوانی آن را ببینی. ارائه لیستی وسواسی از منابع در کنار باز کردن هر بحث به طوری که میتواند سرنخهایی را برای خواننده فراهم کند تا در صورت تمایل، بیشتر در آن موضوع کنکاش کند، صداقت را به یکی از ویژگیهای این کتاب تبدیل کرده است. مثلاً در فصل چهارم، نویسنده جزئیاتی و اصطلاحات صنعت نشر در جهان را بازگو میکند و درباره تغییرات این صنعت مینویسد.
نکتهی دیگری که من آن را زیرمجموعه چتر صداقت میدانم، نحوه ارجاع به منابع است. به نظرم نویسنده، یک تجربه کاربری بهتر در خواندن کتاب خلق کرده است. برای خودم راحت نیست که لیست منابع هر فصل را در انتهای فصل یا انتهای کتاب پیدا کنم و معمولاً از این کار صرفنظر میکنم اما از کتاب تمامی ارجاعات، منابع و توضیحات خود را به پاورقی منتقل کرده است که باعث میشود خواندن و دسترسی به منابع راحتتر شود. خصوصاً که در هنگام مطالعه فعّال و متمرکز میتوانید منابعی که به کارتان میآید را با ماژیک یا خودکار مشخص کنید و بعداً آنها را تهیه کنید. معمولاً در انتهای کتاب ارتباط منابع و پاراگرافی که نویسنده به آن ارجاع داده، ممکن است فراموش شده یا در ذهن خواننده گم شود.
کتابی برای تمام اهالی کتاب
جمعبندی نهایی من درباره «از کتاب» این است که اگر به کتابخوانی علاقهمند هستید، اگر دوست دارید کتابخوانی را شروع کنید یا اگر کتابخوان حرفهای هستید و زندگیتان با کتاب میگذارد، بازهم کتاب محمدرضا شعبانعلی، همیشه معلمم، میتواند مسیر کتابخوانی را برایتان سادهتر کند. به گمانم بعد از خواندن کتاب شما هم مثل من «از کتاب» را به یکی از کتابهای مرجع زندگیتان تبدیل کنید، کتابی که نحوه پیدا کردن، خواندن و لذت بردن از مسیر کتابخوانی را نشانمان میدهد.