گزارش هفتگی این هفته را با تاخیر منتشر می‌کنم. درباره چیزهایی که دیدم، خواندم، شنیدم و تجربه کردم.

درباره ممسیس

این هفته بیش‌تر با مفهوم ممسیس آشنا شدم. ممسیس (Mimesis) یکی از مهم‌ترین کلیدواژه‌های هنر است. در فارسی به تقلید یا محاکات ترجمه شده و در از یونان باستان تا همین حالا معنای آن بارها تغییر کرده. افلاطون در کتاب دهم جمهوری نظر خود را درباره شعر و هنر به تفصیل بیان می‌کند. او معتقد است که هنر به مثابه روگرفت از روگرفت است. هدف افلاطون کشف حقیقت بود و غار معروف او بیان‌گر این بود که ما خودمان درک درستی از واقعیت نداریم و تنها سایه‌هایی از جهان واقعی را در جهان مُثُل درک می‌کنیم. بنابراین هنر که تقلیدی از این خود این تقلید است نمی‌تواند راهگشا باشد. بعدها شاگرش ارسوط که برخلاف استاد معتقد بود که اتفاقاً ممسیس یا تقلید به دلیل این‌که فعالیتی عمیقاً انسانی و خلاقانه است می‌تواند ابزاری برای آموزش و شناخت باشد. احتمالاً بعد یک پُست مفصل درباره ممسیس بنویسم.

باغ‌های کندلوس؛ یک عاشقانه

این هفته فرصت کردم و فیلم باغ کندلوس ایرج کریمی (۱۳۸۳) را تماشا کنم. فیلمی عاشقانه درباره ۳ دوست که در مسیر کندلوس به دنبال قبر دوستانشان می‌گردند که چندسال پیش به فاصله کوتاهی از یک‌دیگر فوت کردند. زوج عاشقی که مرده‌اند و حالا پیدا کردن محل دفن‌شان تبدیل می‌شود به یک کنکاش درباره عشق، زندگی و هنر.

زمین سوخته؛ جگرآور بود!

زمین سوخته یکی از مهم‌ترین آثار ادبی ضدجنگ در ادبیات ایران است و شاید مهم‌ترین‌شان. رمانی که روزهای ابتدایی جنگ ایران و عراق را روایت می‌کند و چه روایتی. به نظرم یکی از عمیق‌ترین روایت‌های انسانی بود که می‌شد درباره سال‌های جنگ و زندگی مردم خواند. جنگی که بیش از هر چیز زندگی مردم را هدف گرفته بود.