رمان بیرون در نوشته ی محمود دولت آبادی

چند روز پیش در یکی از کتاب فروشی های میدان انقلاب داشتم در بین رمان های فارسی جستجو می کردم، که چشمم روی کتاب بیرون در دولت آبادی ماند و ترغیب شدم تازه ترین اثر آقای نویسنده را بخوانم. بیرون در تازه ترین رمان محمود دولت آبادی است که نگارش آن در دی ماه ۹۷ چند ماه پیش به اتمام رسیده است و نشر چشمه آن را به بازار عرضه کرده است.

داستان در اواخر دهه ی ۵۰ شمسی می گذرد در روزهای نزدیک به انقلاب ۵۷، همان زمانی که اطراف دانشگاه شلوغ است و منصب داران قبلی کشور را ترک می کنند. داستان رمان در همان دهه ای می گذرد که سالهاست طرف داران نویسنده ی کلیدر منتظر رمان کلنل او هستند، رمانی که تا کنون نتوانسته است مجوز چاپ بگیرد، به قول خود دولت آبادی، این هم از عجایب این کشور است که یک نویسنده ی داستانی را بنویسد اما ده سال در گوشه ی کمدش خاک بخورد.

آفاق زنی است که شوهرش در زندان کشته شده است خودش هم به نوعی رفیق است و از مبارازان سیاسی به شما می رود. آفاق اتفاقی در کافه قنادی فرانسه با یک مرد ارمنی آشنا می شود و شبی را میهمان خانه ی اوست، ورود این مرد به زندگی آفاق همه چیز را به هم می زند، انگار آفاق عاشق شده است؛ آن هم عاشق مردی که سرنوشت عجیبی را پشت سر گذاشته است. تلاش های آفاق برای شناخت این ارمنی بن مایه ی کتاب است.

سبک داستان نویسی بیرون در من را بیشتر به یاد مجموعه ی کارنامه ی سپنج محمود دولت آبادی انداخت. برخلاف طریق بسمل شدن که نثر شعروارش آن را از تمام آثار دولت آبادی ممتاز کرده بود این کتاب اما نثر این کتاب مثل دیگر رمان های دولت آبادی بود. به شخصه از شیوه ی روایت سیال ذهن لذت می برم اما در این کتاب خبری هم از این شیوه ی روایت نیست.

این کتاب اما برای من یک نکته ی جذاب دیگر داشت؛ توجه به زن و قرار دادن یک زن به عنوان محور اصلی داستان، اگر دولت آبادی در رمان های مشهورتر و قدیمی تر خودش نظیر کلیدر یا جای خالی سلوچ شخصیت های یگانه ای مانند مارال، بلقیس یا نام مرگان خلق کرده بود.

در این رمان هم علاوه بر آفاق که نقش اصلی را بر عهده دارد. ملوک مادر آفاق هم یک شخصیت بی نظیر است. کتاب روزگار سپری شده ی مردم سال خورده که به یک زندگی نامه از خود نویسنده است، دولت آبادی انگار یک شخصیت عظیمی از مادر را خلق کرده است که نتوانسته است از آن دل بکند. این شخصیت مادر به سایر کتاب های دولت آبادی هم ورود کرده است، به نظرم ملوک بیرون در حداقل برای من یادآور مادر سامون(عذرا) روزگار سپری شده ی مردم سال خورده است.

همان طور که اول گفتم من کتاب را به صورت فیزیکی و حضوری خریداری کردم، برای خرید اینترنتی کتاب هم می توانید به وب سایت شهرکتاب آنلاین مراجعه کنید.

 

بخشی از کتاب را با هم می خوانیم:

نمی دانم پس به کدام خصلت مردی فکر کنم که انگار –نه انگار دقیقا- در دو لحظه دو ان مختلف در او دیده ام. کجا می توانم چنین آدمی، چنین مردی را بشناسم؟ و اصلا چگونه مرد را بشناسم؟ مرد کجا دیده ام؟ همه اش پنج ماه و سه روز با یک مرد بوده ام در همه ی عمر سی و پنج ساله ام.

نمی گویم زندگی کرده ام با یک مرد، می گویم بوده ام. چون زندگی نبود آن که ما داشتیم. یکی پنهان در این خانه و یکی گم و گور در جاهای دیگر، جاهای دیگر. اگر دستگیر نمی شدم، کی می فهمیدم که او در کشاکش یکی از درگیری ها از بین رفته است؟ نه البته زود، بلکه بعد از ماه ها انفرادی، در بند عمومی بود که قطع یقینم شد که او کشته شده. بند عمومی زندان خودش مثل یک تلگراف خانه ی متحرک است. خبر خاموش نمی ماند. آن جا سیاهه ی هست و نیست آدم ها به طور نامرئی جریان دارد.

خبر را شنیدم و نگه داشتم خودم را تا نوبت حمام، و آنجا زیر دوش آب سرد گریستم.