آرتور کریستال برنده جایزه بهترین جستار نویس آمریکا در سال ۲۰۱۰ است. نویسنده‌ای که اطلاعات زیادی از او در وب فارسی و انگلیسی نیست. نوعی پنهان ماندن از جامعه و مشغول به کار خود بودن. فقط روزهایی که می‌نویسم مجموع ۵ جستار پراکنده از آرتور کریستال است که در نشر اطراف چاپ شده است. اگر علاقه‌مند به ژانر جستار روایی هستید، این کتاب یکی از بهترین انتخاب‌ها است.

۵ جستار شخصی و اجتماعی؛ کتابی پر از اشارات ادبی

فقط روزهایی که می‌نویسم شامل ۵ جستار روایی است. این ۵ جستار شامل «سخن‌گوی تنبل‌ها»، «لذت‌های گناه‌آلود»، «وقتی نویسنده حرف می‌زند»، «زندگی و نویسندگی» و «دیگر کتاب نمی‌خوانم» است. جستارهای کاملاً شخصی و بی‌پروا که نویسنده عقاید مختلف خود درباره سبک زندگی و ادبیات مطرح می‌کند. این ۵ جستار پر از اشارات به نویسند‌ه‌ها، هنرمندان، روشنفکران و دیگر اهالی ادبیات از قرن‌های دور تا امروز است. خوشبختانه مترجم برای اکثر اسامی توضیح کوتاهی در انتهای جستار ذکر کرده است. یکی از خوبی‌های این کتاب آشنایی با تعداد زیادی از مشاهیر ادبیات و آثار برجسته ادبیات دنیا است.

  • سخن‌گوی تنبل‌ها؛ من انتخاب کردم تنبل باشم

در بین جستارهای فقط روزهایی که می‌نویسم، سخن‌گوی تنبل‌ها را شاید بتوان شخصی‌ترین جستار این مجموعه به حساب آورد. نویسنده در این جستار این طور شروع می‌کند که به عنوان یک مرد میانسال آمریکایی، وضع مالی مناسب ندارد. دلایل مختلف و حدس‌هایی برای این وضعیت مطرح می‌کند و در نهایت به حرف پدرش می‌رسد. «تو نویسنده شدی تا مجبور نباشی کار کنی». من تنبل‌ هستم. کریستال بعد از بیان این ایده، سعی می‌کند تنبلی خودش و حتی تنبل‌ها را توصیف کند و در پایان جستار می‌‌نویسد« اما در مورد تنبلی که همه جا دنبالم می‌آید، بالاخره راهی برای اهلی کردنش پیدا کرده‌ام. رخوت، انزوا، افسردگی خفیف به همراه دُزِ سالمی از علاقه به پول، مرا آرام آرام به آن شغلی که باید، کشانده است. بله، خواننده عزیز فیلم‌نامه‌نویس شده‌ام.»

بعضی‌ها تنبل به دنیا می‌آیند، بعضی‌هاتنبلی را کسب می‌کنند و بعضی مورد هجوم آن واقع می‌شوند. اما تنبلی از هر کجا که آمده باشد نامشروع است. از آنجا که ما ضرورت‌ها را رنگ و لعاب فضیلت می‌زنیم، مفهوم کار هم برایمان به فرمان یازدهم می‌مانَد؛ کار کردن جزء ذات و طبیعت انسان است. آدم‌ها بدون کار پژمرده می‌شوند. اما از آن طرف بعضی آدم‌ها از اساس، پژمرده و افسرده‌اند. بچه‌های کوچک را در نظر بگیرید: همه‌شان مثل کارتون‌ها در زمین بازی وَرجه وُرجه نمی‌کنند. همیشه یکی دو تایی هم هستند که برای خودشان می‌نشینند و در بحر این که ۱۰تا انگشت دارند نه ۹تا یا ۱۱تا، فرو می‌روند. این‌ها همان مظنونین‌اند؛ تنبل‌های نوپایی که اگر به حال خودشان رها شوند بعید است به صاعقه‌ها و زلزله‌های نسل‌شان تبدیل شوند.»

  • لذت‌های گناه‌آلود؛ وقتی جرات اعتراف نداریم!

لذت‌های گناه‌آلود، از جستارهای دوست‌داشتنی و جسورانه کریستال است. کریستال در این جستار دست بر روی مساله مهمی گذاشته است. چرا بسیاری از خوانندگان و نویسندگان جرات نمی‌کنند بگویند از خواندن کتابی عادی اما هیجان انگیز لذت می‌برند؟ شاید اکثر ما از همین جنس آدم‌ها باشیم یا حداقل تجربه‌اش را داشته باشیم. زمانی که سعی می‌کنیم خودمان را خوب نشان دهیم و صرفاً از کتاب‌های فاخر اسم ببریم. هیچ کس دلش نمی‌خواهد از یک کتاب جذاب، دوست‌داشتنی، جنایی و عامیانه که لذت‌بخش بوده اسم بیاورد. انگار گناه می‌کنیم وقتی که یک اثر متوسط را می‌خوانیم.

 «اگر یادمان بیاید که خود رمان هم زمانی جزو لذت‌های گناه‌آلود محسوب می‌شده برچسب لذت گناه‌آلود سست‌تر هم می‌شود. در میانه‌های قرن هجدهم این سوءظن وجود داشت که مخاطبِ رمان، مخاطب جدی ادبیات نیست. چون به جای آن که برای خواندن «مقاله‌ای در باب انسان» یا یک درام کهنه منظوم جان بکند سراغ یک رمان سرگرم‌کننده فرانسوی یا حتی یکی از آثار ریچاردسون یا فیلدینگ رفته است. رمان‌ها بر خلاف دستورالعمل‌های اخلاقی یا مذهبی، مفرح بودند. یک چیز مفرح به وضوح نمی‌توانست چیز خیلی خوبی باشد. به همین دلیل بود که خیلی از معاصران دیکنز او را با همه مخاطبان انبوهش بیشتر یک جور سانتی مانتالیست و کاریکاتوریست می‌دانستند تا یک هنرمند جدی»

  • وقتی نویسنده حرف می‌زند؛ از آدم‌های محبوب‌تان دوری کنید

همه‌ی ما در زندگی الگو یا الگوهایی داریم، الگوهایی که سعی می‌کنیم شبیه آن‌ها رفتار کنیم یا در رویاهایمان شبیه آن‌ها باشیم. خواننده، بازیگر، نویسنده و در دنیای اینستاگرام شاید اینفلوئنسرها. احتمالاً بسیاری از ما هم دوست داریم که حداقل یک‌بار هم که شده این افراد را از نزدیک ببینیم. اما در دنیایی که همه‌ی تصاویر آن ناقص و شکسته هستند، دیر یا زود همه‌ی این آدم‌ها هم فرو می‌ریزند و ممکن است آروز کنیم که ای کاش هیچ وقت قهرمان زندگی‌مان را ملاقات نمی‌کردیم. از دور او یک قهرمان و ایده‌آل به نظر می‌رسید اما نزدیک که شد فهمیدم عین خودمان ناقص است. این ایده‌ای است که کریستال در جستار «وقتی نویسنده حرف می‌زند» مطرح می‌کند.

او می‌نویسد:«حتی نویسنده‌هایی که در این بازی مو سفید کرده‌اند هم ممکن است نتوانند از میدان مقایسه با کتاب‌هایشان روسفید بیرون آیند چون تمامی وقار، شیوایی، زیرکی و شوخ‌طبعی‌شان هم ممکن است برای خواننده مسحوری که در ذهنش بین نویسنده و کتاب تناظری دقیق برقرار کرده، کافی نباشد. دلیل بی‌میلی هزلیت به ملاقات با نویسندگان بزرگ هم همین است. «زیاد می‌شنویم که آدم‌ها می‌گویند حاضرند چقدر بدهند تا شکسپیر را ببینند! من یکی حاضرم کلی بدهم که او را نبینم، حداقل اگر کوچک‌ترین شباهتی به بقیه آنهایی که تا به حال دیده‌ام داشته باشد.»

  • زندگی و نویسندگی؛ فلسفی‌ترین جستار کتاب

از نظر من «زندگی و نویسندگی» فلسفی‌ترین جستار کتاب است. کریستال در این جستار زندگی ادبی و شخصی نویسنده‌ها را بررسی می‌کند. چرا نویسنده‌ها می‌نویسند؟ مهم‌ترین پرسشی است که کریستال در این جستار و با تجربه شخصی خود و مراجعه به آثار بزرگان ادبیات و فلسفه بررسی می‌کند.

«شاید کسانی که مجبورند آواها و تباین‌های ظریف کلمات را ورز بدهند تا به متن مطلوب‌شان برسند، وجه مشخصه‌ای داشته باشند. برای این افراد نوشتن فقط یکی از عوامل زندگی نیست بلکه پیش و بیش از آن، ابزاری برای معناکردن زندگی است. زندگی کردن و نوشتن درباره زندگی، وجوه متقابلِ بودن‌اند. کسی که می‌نویسد و کسی که زندگی می‌کند ممکل یکدیگرند؛ هر کدام دیگری را تغذیه می‌کند، هر کدام در جست‌وجوی دانشی است که شاید هر دو را در ادراکِ خودشان یاری کند.»

  • دیگر کتاب نمی‌خوانم؛ یک جستار شخصی و انتقادی

کریستال در جستار آخر این کتاب به یک موضوع مهم می‌پردازد؛ کم‌حوصلگی‌اش در خواندن آثار جدید. نه نمایشنامه، نه رمان، نه شعر و نه داستان دیگر نمی‌تواند او را سرگرم کند. جیره‌ای به اندازه یک یا دو مجله و روزنامه و نهایتاً یک رمان برایش کافی است. کریستال معتقد است آثار جدید، تکرار ایده‌های قدیمی هستند و دیگر چیزی برای ارائه ندارند.

«قبول، اما من همچنان می‌گویم زمانی می‌رسد که آدم از رمان‌ها بزرگ‌تر می‌شود و آن‌ها را پشت سر می‌گذارد؛ لااقل از آن جهت که کلمات، دیگر ژرفاهای تازه‌ای را درباره یک تجربه زیسته، بر آدم عیان نمی‌کنند. تکنیک و بلاغت به کنار، به نظر نمی‌آید که رمان‌های معاصر درباره روابط زناشویی، دوستی، بچه‌داری، بیمارهای‌ ذهنی یا بلوغ، چیز جدیدی به قفسه ادبیات اضافه کرده باشند. اصل مطلب این است: بعد از این که با ذهن‌های حقیقتاً شگرف و دلکش آشنا شدید، ذهن‌هایی مانند مونتنی، شکسپیر، گوته، سویفت، دیدرو، نیچه، مالارمه، داستایفسکی، وایلد و … حتی اگر با همه حرف‌هایشان موافق نباشید و حتی اگر رگه‌هایی از تعصب فرهنگی ریشه‌دار در آن‌ها پیدا کنید_ رمان‌ها و اشعار امروز، به جز تفسیر و گزارش غیرمستقیم پیشینیان چیز دیگری در چنته ندارند. به روایت دیگر؛  چون که صد آمد نود هم پیش ماست. و بعد از آشنایی با بهترین اثر، آشنایی با اثر خوب محلی از اعراب ندارد.

فقط روزهایی که می‌نویسم؛ یک تجربه جذاب از جستارهای روایی

فقط روزهایی که می‌نویسم از بهترین جستارهایی است که در طی یکسال گذشته خوانده‌ام. جستارهایی صریح که نویسنده سعی دارد با زبان روانی و گاهی آمیخته به طنز ایده‌های خودش را بیان کند. برای تهیه‌ی این کتاب می‌توانید به صفحه فقط روزهایی که می‌نویسم در سایت نشر اطراف مراجعه کنید.

راستی شما این کتاب را خوانده‌اید؟ اگر کتاب را خوانده‌اید، لطفاً تجربه خودتان را بنویسید.