محمدرضا شهریاری و تجربه مهاجرت

این روز ها اوضاع و احوالی فعلی کشور اصلا خوب نیست؛ سایه جنگ کشور را تیره کرده است اما یک چیز دیگر بیشتر نگران کننده است ناامیدی از بهبود اوضاع.

اکثر دوستان خودم ناامید از درس، کار و دانشگاه هستند و در جستجوی سرزمینی بهتر برای زندگی هستند. و خب البته این حق طبیعی همه است که جایی زندگی کنند که زمینش بهتر باشد گرچه آسمان همه جا آبی است. خودم علاقه‌ای به مهاجرت ندارم  اما دوستان زیادی در اطرافم هستند که هزاران دلیل برای رفتن دارند اولین و مهمترینش این است که  اینجا حالشان خوب نیست.

امروز شنبه ۳۰ شهریورماه ۹۸ در کافه ایونت ( صفحه اینستاگرامش را پیدا کنید؛ کافه باحالیه) محمدرضا شهریاری از تجربه مهاجرتش گفت. محمد رضا سال ۲۰۰۷ به استرالیا و بعدش به آمریکا مهاجرت می کند. داستان مهاجرتش را می توانید در کتاب هیچ وقت یک ایرانی را دست کم نگیر بخوانید. کتاب را برای کسانی نوشته که می خواهند از ایران بروند اما نمی دانند آن طرف ها اوضاع کار و بار چطوری است.

محمدرضا هم در استرالیا و هم در آمریکا زندگی کرده است. تجربه اش به او یاد داده بود که استرالیایی ها بیشتر نژاد پرست هستند و از طرف دیگر بسته به جایی که در آمریکا در حال تحصیل یا کار هستی ممکن است به تو به چشم یک دشمن نگاه کنند و خیلی وقت ها روزها و ماه های اول به آدم سخت می گذرد خصوصا اگر ایرانی های قبلی تصویری بدی در آنجا ساخته باشند، شکستن آن تصویر و ساخت یک تصویر جدید سخت تر در ذهن مردم سخت تر می شود.

محمدرضا شهریاری در کارخانه دومی که در آمریکا کار می کرده است آنقدر خوب بوده که رئیس کارخانه مدیر بالا دستی محمد رضا را ( که آمریکایی بوده)  عوض می کند و محمدرضا رئیس می شود اما کار کارمندی را خیلی دوست نداشته و به ایران بر می گردد تا کسب و کار خودش را راه اندازی کند.

بخشی از صحبت های محمدرضا درباره مهاجرت

محمدرضا الان سه سالی است که به ایران برگشته آنهم با ۷ سال سابقه که چند سال اش در جنرال موتوربوده . اولین سختی و انطباق با محیط برای محمد رضا رانندگی بود. می گفت زمانی که به قوانین سفت و سخت آن ور آب عادت کنی دیگر تحمل دور زدن بدون راهنما زدن برایش سخت بوده( البته الان عادت کرده) . بعد از بازگشت چندباری خواسته کاری راه بیندازد اما نشده یا نخواسته اند. یکیش پیشنهاد کاری یکی از دوستانش به او بوده . وقتی به ایران برمی گردد یکی از دوستانش او را به خودروساز بزرگ داخلی معرفی می کند تا در بخش تحقیق و توسعه از تجربه ی زیادش استفاده کنند. می گفت مدیر بخش در جلسه با من گفت خب شما که آن ور بودید یکم انگلیسی صحبت کنید ما ببینیم بلدید یا نه.

کارهایی دیگری را هم خواسته شروع کند اما قوانین سفت و سخت حمایت از کارآفرینی مانعش شده است. اواخر صحبتش می گفت ممکن است دوباره به آمریکا برگردد.

آماری ندارم اما حدس می زنم محمدرضاهای زیادی بوده اند یا هستند که برگشته اند اما برخوردهایی مثل حرف زدن به زبان انگلیسی آن ها را دوباره به جایی فرستاده که باید انگلیسی صحبت کنند. یک حرف محمدرضا شهریاری قابل تامل بود اما تلخ.

احترامی که آنجا به دید دشمن داشتم از احترامی که اینجا به چشم یک هموطن دارم بیشتر بود.