یکی از مواردی که همیشه در زندگی کاری و شخصی آن را دنبال می‌کنم، پیدا کردن معنا است. کاری که انجام می‌دهم چه معنایی برای خودم دارد و چه ارزشی خلق می‌کند. من یک ایده آلیست نیستم اما وقتی که کارم را در ذهن و بارو خودم بامعنا بدانم به نحوی متفاوت انجام می‌دهم. اواخر تابستان ۹۹ در یک گشت‌وگذار در کتاب‌فروشی‌های میدان انقلاب (تفریح موردعلاقه‌ام) با کتاب شغل مورد علاقه آلن دو باتن آشنا شدم. در این پست می‌خواهم خلاصه‌ای از این کتاب را به زبانی ساده به شما بگویم. اگر شما هم دغدغه معنا را دارید، شاید این کتاب کمی اوضاع را بهتر کند.

مشخصات کتاب

نام کتاب: شغل مورد علاقه

نویسنده: آلن دوباتن

مترجم: محمد هادی حاجی بیگلو

ناشر: کتاب‌سرای نیک

قیمت:۴۸ هزار تومان

سال چاپ: ۱۳۹۸

شغل مورد علاقه از سلسله کتاب‌های مدرسه زندگی

کتاب شغل مورد علاقه از سلسله کتاب‌های مدرسه زندگی است. مدرسه زندگی یک موسسه خصوصی است که آلن دوباتن تأسیس کرده است. پشت جلد تمام کتاب‌هایی مرتبط با مدرسه زندگی نوشته هدف مدرسه زندگی پرورش هوش عاطفی به یاری فرهنگ است. دوباتن همیشه سعی می‌کند در کتاب‌هایش به سؤالات اساسی و ابدی بشر با زبانی ساده پاسخ دهد.

پشت جلد کتاب شغل مورد علاقه آلن دوباتنرضایت شغلی، یک مفهوم مدرن و لاکچری

دوباتن در مقدمه و فصل اول بحث خود را از اینجا شروع می‌کند که اساساً رضایت شغلی یک مفهوم مدرن است. اگر ۲۰۰ سال پیش از کسی می‌پرسید که از کارش رضایت دارد؟ احتمالاً به شما می‌خندید. چون افراد در آن زمان گزینه دیگری غیر از جبر محیطی و دنبال کردن کار پدران را نداشتند. از طرف دیگر حتی نمی‌دانستند به‌جز شغل‌هایی که در محل زندگی‌شان وجود دارد، چه شغل‌های دیگری هم می‌تواند وجود داشته باشد.

به نظرم این مسئله خیلی مهمی است. اینکه مفهوم رضایت شغلی برای ما کاملاً جدید است. دوباتن فقدان مهارت، ناشناخته بودن فرصت‌های شغلی و بی‌هدفی را مهم‌ترین دلایل عدم رضایت شغلی می‌داند. اما به لطف فناوری دو مورد اول برطرف شده است. برای مثال همین‌الان اگر هر مهارتی را بخواهید یاد بگیرید صدها ساعت ویدیو در یوتیوب و سایت‌های دیگر پیدا می‌کنید که خیلی هاشان رایگان هستند. از طرفی دیگر امروزه می‌توانیم خیلی از فرصت‌ها و شغل‌های جدید را در گوگل پیدا کنیم. اما بی‌هدفی همان چیزی است که دوباتن سعی کرده به آن پاسخ دهد.

اسطوره‌ی رسالت چیزی که هم آزار دهند است و هم لذت‌بخش

دوباتن در فصل دوم به بی‌هدفی می‌پردازد. او اسطوره رسالت را عامل اصلی بی‌هدفی برمی‌شمارد. اینکه به خاطر خیلی چیزها باور کرده‌ایم که باید حتماً هدفی ایده آل و رسالتی خاص برای خودمان تعریف کنیم و به دنبالش برویم. تحلیل تاریخی که دوباتن درباره اسطوره رسالت تعریف می‌کند در این فصل از همه جالب‌تر است

جنبه‌های لذت‌بخش کار ، چه چیزهایی موردعلاقه‌مان است؟

در فصل سوم دوباتن درباره جنبه‌های لذت‌بخش کار صحبت می‌کند. از این فصل تمرینات زیادی در کتاب گنجانده‌شده که به خواننده کمک می‌کند، جنبه‌های لذت بخشی که به دنبال آن است را پیدا کند. خلاقیت، مسئولیت‌پذیری، نظم، زیبایی و ده‌ها صفت دیگری که دوباتن یک‌به‌یک همه آن‌ها را بررسی می‌کند.

بخشی هایی از کتاب شغل مورد علاقه اثر آلن دوباتنموانع بیرونی و درونی، چرا به دنبال شغل مورد علاقه خودمان نمی‌رویم؟

شاید شما هم در مقاطعی از زندگی شغل مورد علاقه خود را پیدا کرده باشید اما به دلیل مسائل مختلف به دنبال انجامش نرفته باشید. مخالفت خانواده و دوستان، بی‌پولی و صدها عامل دیگر می‌توانند ما را از رفتن به دنبال شغل موردعلاقه‌مان بازبدارد. از طرفی دیگر خیلی از اوقات مشکل در بیرون نیست. شاید ما برای پذیرش شغل جدیدمان آمادگی نداریم و پر از مانع ذهنی شده‌ایم. همه این‌ها سؤالاتی است که دوباتن در فصل چهارم کتابش آن را بررسی می‌کند.

تسلی‌بخش‌ها، با واقعیت کار آشنا شویم

حالا که کمی به شغل موردعلاقه‌مان نزدیک شده‌ایم، بهتر است با یک سیلی به دنیای واقعی بیاییم. دنیای واقعی ازآنچه کتاب‌های موفقیت و داستان‌های انگیزشی تعریف می‌کنند، وحشی‌تر است. احتمالاً انبوه آدم‌هایی که شغل مورد علاقه خود را پیدا نکرده‌اند و در حسرت داشتن یک شغل خوب مرده‌اند، زیاد باشند. احتمالاً کسانی که شغل خوبی داشته‌اند اما دستاورد خاصی به دست نیاورده‌اند، هم زیاد هستند. اینجا همان‌جایی است که دوباتن تسلی‌بخش‌ها را به ما به یادآوری می‌کند. اینکه خیلی از چیزها در کنترل ما نیست و اینکه شرط رضایت دیده شدن در رسانه‌ها نیست.

کتابی پر از تمرینات و سؤالات، کتاب را سرسری نخوانید

یادم است محمدرضا شعبانعلی در فایل صوتی کتاب و کتاب‌خوانی برخی کتاب‌ها را تخت خوابی معرفی کرده بود. یعنی قبل از خواب می‌توانیم آن‌ها را بخوانیم، بدون آنکه فشار خاصی بر روی ذهن ما وارد شود. من هم همیشه همین دیدگاه را به دوباتن داشته‌ام. البته جمله قبلی به معنی بی‌ارزش بودن کار دوباتن نیست و اتفاقاً به نظر ارزش کار او در همین است که مسائل فلسفی را به زبانی ساده بیان می‌کند. اما درباره کتاب شغل مورد علاقه، اوضاع کمی متفاوت است. شاید در طول زندگی ساعت‌های بیشتری را صرف کار کردن یا کار پیدا کردن کنیم. به همین دلیل پیشنهاد می‌کنم کتاب دوباتن را با دقت بخوانید. تمریناتش هم جالب است و می‌تواند کمی خودتان را به خودتان بشناساند و در پیدا کردن شغل مورد علاقه کمک کند.

یادداشت های علی سمیعی هنگام خواندن کتاب شغل مورد علاقه اثر آلن دوباتنبخش‌هایی از کتاب شغل مورد علاقه اثر آلن دوباتن

(بهایی که برای داشتن شغل مطلوبمان می‌پردازیم ممکن است عصبانیت کسانی باشد که دوستشان داریم. شاید مجبور شویم برخی دوستانمان را کنار بگذاریم، دوستانی دیگر برگزینیم، رابطه‌مان را با خانواده از نو تنظیم کنیم. وقتی آگاه باشیم که همه این‌ها از وجوه ضروری و عادی موفقیت است، آنگاه جرئت بیشتری می‌یابیم تا با یکی از دشوارترین جنبه‌های ترقی کردن در شغل روبه‌رو شویم.)

(رسانه‌های ما بی‌آنکه به‌هیچ‌وجه به این واقعیت اذعان کنند یا حتی شاید بی‌آنکه به آن آگاه باشند، بیلیون‌ها زندگی پیش‌پاافتاده و سال‌ها شکست، ناکامی، طرد و نومیدی حتی کسانی را حذف می‌کنند که به‌جایی رسیده‌اند_ تا برنامه‌هایی روزانه از گزیده‌هایی حساب‌شده از لحظه‌های اوج مشاغل پخش کنند؛ که در آخر هم چندان استثنای شگرفی به نظر نمی‌رسند، بلکه دستاوردهایی عادی و اولیه می‌نمایند. از جایی به بعد به نظر می‌رسد که گویی «همگان» موفق هستند زیرا همه‌ی کسانی که از قضا در موردشان شنیده‌ایم واقعاً موفق‌اند؛ آن دریاهای اشک و نومیدی را فراموش کرده‌ایم که یقیناً در راه رسیدن به این موفقیت‌ها در کار بوده است.)

(هرودوت گزارش می‌کند که رسم بود در آخر جشن‌های مصریان، هنگامی‌که عیاشان در پرشورترین احوال خویش بودند، خدمتکاران وارد سرسرای بزم شوند و اسکلت‌هایی را سوار بر تخت روان از میان جمع بگذرانند. شاید قرار بوده تأثیر اندیشه مرگ باعث شود به‌سوی مهم‌ترین هدف زندگی‌مان روان شویم؛ چه این هدف نوشیدن در سواحل نیل باشد، چه نوشتن کتاب و چه کسب ثروت.)

(درعین‌حال چه‌بسا کاری کند که توجه کمتری به قضاوت‌های دیگران داشته باشیم؛ که گذشته از همه‌چیز، آنان نیستند که جای ما جان خواهند داد. وقتی افق نابودی و نیستی در ذهنمان باشد می‌تواند ما را به‌سوی شیوه‌ای از زندگی بکشاند که از اعماق جان ارزشمند می‌دانیم. این را نمی‌توان بی‌رحمانه دانست؛ بلکه لطیف‌ترین چیز می‌تواند این باشد که در جستجوی شغل مورد علاقه‌مان آگاهی ژرفی از مرگ همراهمان باشد.)

(جایگاه‌های بسیار معدودی در قله شرکت‌ها وجود دارد؛ کارآفرینان بسیار موفق معدودی وجود دارند؛ به‌ندرت پیش می‌آید که یک هنرمند به موفقیت مالی نیز برسد؛ به‌ندرت کسی می‌تواند با صرف نوشتن رمان زندگی‌اش را تأمین کند. و همان معدود کسانی که به چنین سطحی از موفقیت می‌رسند معمولاً بهای درونی بسیار زیادی پرداخته‌اند: روابطشان قربانی شده است؛ دوستانشان را ازدست‌داده اند؛ اضطراب‌های شدید و طویل مدت داشته‌اند؛ دست به ریسک‌های بزرگی زده‌اند که تقریباً به هیچ جایی نرسیده است؛ ساعاتی شوم را سپری کرده‌اند؛ گاهی اوقات هم بر اساس نیروهای جنون‌آمیز ترس و درماندگی عمل کرده‌اند. چه‌بسا دستاوردهای شغلی‌شان را تحسین می‌کنیم اما درواقع به زندگی‌شان اصلاً حسادت نخواهیم ورزید.)

شما شغل موردعلاقه‌تان را پیداکرده‌اید؟

چند ماهی است دارم به این مساله فکر می‌کنم که بسیاری از آدم‌ها بیشتر وقت خود را صرف کار کردن می‌کنند. در حالت نرمال حداقل ۸ ساعت از روز را صرف کار می‌کنند. در حین کار خسته می‌شوند، با آدم‌ها دیگر آشنا می‌شوند و بعضی‌ها هم معتاد به کار می‌شوند. می‌بینید کار بخش عمده‌ای توان جسمی و ذهنی ما را در طول زندگی به خود مشغول می‌کند. به همین دلیل پدیده کار ارزش روایت شدن دارد. دوست دارم چند پست دیگر درباره کار بنویسم. شما چه تجربه‌ای کار کردن دارید؟ آیا شغلتان را دوست دارید؟ آیا شغل مورد علاقه خود را پیداکرده‌اید؟ می‌توانیم به بهانه کتاب شغل مورد علاقه آلن دو باتن با هم صحبت کنیم.

برچسب گذاری شده در:

, ,