«حدود بیست و نه ماه در اکوسیستم استارت آپی ایران کار کردم و حالا می‌بینم چندان هم بی حاصل نبود؛ اگر بخواهم از پشت تریبون برایتان گنده‌گویی کنم، می‌گویم حاصلش این بود که تا حدودی نسبت خودم را با جهان پیرامونم شناختم ولی اگر خودمانی‌تر باشم، حاصلش این بود که پیشنهاد نوشتن این کتاب را پذیرفتم. هرچند در مقایسه با نوشتنم برای اکوسیستم خودم را در برابر چالشی سیصدبرابر سهمگین‌تر قرار دادم. چون استیو جابز می‌گوید «بعضی وقت‌ها زندگی با آجر به سرت می‌کوبد اما ایمانت را از دست نده.»

این پاراگراف پایان بخش کتاب استیو جابز غلط کرد با تو است؛ خاطرات یک کپی رایتر دون‌پایه. کتاب به قلم آزاده رحیمی بر اساس تجربیات کاریش نوشته است.

لینک کتاب استیو جابز غلط کرد با تو در سایت نشر اطراف

مشخصات کتاب استیو جابز غلط کرد با تو

استیو جابز غلط کرد با تو در ۱۷ فصل از تجربه مواجهه نویسنده با اکوسیستم استارت آپی می گوید. هر فصل با جمله‌ای از یک فرد مشهور کارآفرین شروع می‌شود. آزاده رحیمی توضیح جالبی هم درباره انتخاب این جملات دارد:

«در ابتدای هر فصل یک نقل قول از یک نویسنده یا شخصیت معروف نوشته شده است که همه را از متن‌های آموزشی استارت‌آپی پراکنده در وب برداشته‌ام. ادعایی درباره سندیت‌شان ندارم و راست و دروغش را می‌گذارم به عهده‌ی نویسندگان صفحات همان وب‌سایت‌ها.»

بعد از خواندن این جمله با تجربیات نویسنده از کار در اکوسیستم استارت‌ آپی و یکی از معروف‌ترین شرکت‌های گردشگری ایران شروع می‌کنیم. کتابی با بیانی طنز و دیدی انتقادی نسبت به آن‌چه در اکوسیستم استارت اپی رخ می‌دهد پیش می‌رود و هر فصل را به بیان یک اصطلاح رایج اختصاص داده و تجربه نویسنده از مواجهه با آن مفهوم را نشان می‌دهد.

استیو جابز غلط کرد با تو

ارزش کتاب در این است که برخلاف آن‌چه در لینکدین درباره اکوسیستم و روزهای کاری منتشر می‌شود به واقعیتی که اکثر افراد تجربه می‌کنند، نزدیک‌تر است.

در لینکدین اکوسیستم معمولاً همه صبح‌شان را با قهوه شروع می‌کنند. جلسات اثر بخشی را تجربه می‌کنند، آینده خلق شده خودشان را هر روز می‌سازند‌ و در نهایت از کار کردن در اکوسیستم و خلق ارزش بسیار شاد هستند.

معمولاً هفته‌ای یا ماهی یک‌بار هم در رویدادهای شبکه‌سازی شرکت می‌کنند. همه این‌ها هم در خدمت ساختن تصویری از یک زندگی موفق کارمندی یا کارآفرینی است تا جایی که احساس می‌کنی تو تنها کسی هستی که از بودن در این فضا خوشحال نیستی.

یک تجربه شخصی

این جنس تجربه کاری که در کتاب استیو جابز غلط کرد با تو توسط نویسنده ارائه شده به واقعیت نزدیک‌تر و دورتر از زندگی ویترینی آدم‌هایی است که فقط درباره رویا، کار، سیلیکون ولی و عبارات پرطمطراقی مثل این‌ها صحبت می‌کنند.

یک تجربه شخصی خودم در مواجهه با انبوه اصطلاحات اکوسیستم استارت آپی در ذهنم هست که موقع خواندن فصل پنجم کتاب که درباره برندسازی شخصی است، دقیقاً از جلو چشمم رد.

اولین بار که کلمه برندسازی شخصی را در لینکدین دیدم. یک پست درباره اینکه برندینگ چیست، بوم برندینگ شخصی را چطور پُر کنیم و اصلاً چرا باید به دنبال برندینگ شخصی برویم. مفهوم تازه‌ای بود و دوست داشتم بیشتر درباره‌ش یاد بگیرم؛ در یک کارگاه مرتبط شرکت کردم.

مدرس کارگاه هم اصرار داشت که اولین بار است که چنین کارگاهی برگزار می‌شود و امیدوار است این کارگاه به ما کمک کند که بتوانیم برندسازی شخصی را حرفه‌ای‌تر دنبال کنیم.

دقیقاً خاطرم نیست اما فکر می‌کنم نزدیک به ۱۰ ساعت کارگاه آموزشی آنلاین داشتیم که تنها خروجی کارگاه این بود که چطور در لینکدین تقویم محتوایی با رویکرد برندینگ بنویسیم و محتوایی تولید کنیم که با استفاده از داستان سرایی (یکی دیگر از کلیدواژه های مورد علاقه فعلان اکوسیستم) همه چیز را به کارمان ربط دهیم.

بعداً که به لطف فایل‌های صوتی و نوشته‌های محمدرضا بیش‌تر با برندسازی شخصی آشنا شدم، متوجه شدم حتی خود برگزارکننده کارگاه هم درکی از برند، برندسازی و برندسازی شخصی نداشته است و این مفهوم را با شهرت اشتباه گرفته است!

خاطرم هست در فایل صوتی محمدرضا درباره برندسازی شخصی مهم‌ترین نکته‌ای که ذهنم را حسابی به خودش قلاب کرد این بود که برندینگ شخصی وقتی معنا دارد که در حوزه کاری خودمان کارمان را به درستی انجام دهیم و حرفه‌ای باشیم. در یکی از پست‌های روزنوشته‌ها هم این‌طور برندسازی شخصی را می‌نویسد:

«برندسازی شخصی به خودی خود، یک محصول و دستاورد نیست. بلکه لباسی است که بر تن محصول و دستاوردهای قبلی ما پوشانده می‌شود. شاید فردی که یک کسب و کار موفق دارد، بخواهد به برند شخصی خود فکر کند. شاید یک بازیگر یا کارگردان معروف سینما، در این اندیشه باشد که مردم او را چگونه می‌بینند یا او دوست دارد مردم او را چگونه ببینند. شاید یک فوتبالیست به برند شخصی فکر کند و مثلاً این سوال برایش مطرح باشد که داشتن یک فروشگاه پوشاک ورزشی،‌ به تقویت برند و شنیده شدن نامش بیشتر کمک می‌کند یا صرفاً کسب درآمد از یک برند شخصی است که قبلاً ساخته شده. اساساً هرکسی که به صورت پیوسته روبروی مردم قرار می‌گیرد یا مورد توجه رسانه هاست، طبیعی است به این فکر کند که چه تصویری از او در ذهن مردم شکل می‌گیرد یا دوست دارد شکل بگیرد.» (مطلبی که محمدرضا درباره برندسازی شخصی نوشته و دوره برندسازی شخصی در متمم)

البته هنوز هم هستند کسانی که برندینگ شخصی را معادل حضور و فعالیت در شبکه‌های اجتماعی فعالیت می‌دانند؛ تبدیل شدن به یک اینفلوئنسر در حوزه کاری.

راستش بعد از آن کارگاه هیچ وقت به فکر برندسازی نیفتادم و حتی نسبت به آدم‌هایی که مدام این کلمه را تکرار می‌کنند یا دوره برندسازی شخصی برگزار می‌کنند، یک گارد ذهنی دارم. چراکه از دور یا نزدیک تجربه کار با آن‌ها را دارم و می‌دانم که حتی در کار خودشان هم چندان حرفه‌ای محسوب نمی‌شود.

حالا اصلاً چرا این‌ها را نوشتم و ربطش با استیو جابز غلط کرد با تو چیست؟

نویسنده در هر فصل از کتاب، تجربه خود از مواجهه با یک اصطلاح، مفهوم یا کلمه‌ی پرتکرار اکوسیستم را بیان می‌کند. اگر تجربه کار کوتاه مدت یا بلندمدت در اکوسیستم را داشته باشید، احتمالاً شما هم می‌توانید تجربیات مشابهی را در زندگی کاری خودتان پیدا کنید، مثل همین تجربه من از برندسازی شخصی!

این کتاب برای چه کسی مناسب است؟

 چاپ این کتاب برای تمام کسانی که در اکوسیستم استارت آپی ایران کار می‌کنند یا کار کرده‌اند، به نظرم اتفاق بسیار ارزشمندی است. اول این‌که این کتاب تصویری شفاف‌تر از خلاء‌ها، مشکلات و کج‌فهمی‌های این فضا ارائه می‌کند و دوم این‌که سایر افراد را هم ترغیب می‌کند که درباره واقعیت‌ها بنویسند و تجربه‌نگاری کاری به نظرم اتفاقی است که خیلی از ما به آن عادت نداریم.

مطمئن نبودم این پاراگراف را بنویسم یا نه اما به نظرم مخاطب اولیه این کتاب دقیقاً مدیران، افراد مشهور یا کسانی هستند که تصویر متفاوتی را از کسب و کارهای نوپا را ارائه می‌کنند. به نظرم بد نیست یک بار هم از دیدی متفاوت به محیط کار و کلماتی که در آن استفاده می‌شود، نگاه کنند.

برای کسانی که هم به جُستارنویسی و تجربه نگاری شخصی علاقه‌مند هستند، استیو جابز غلط کرد با تو هم در ایده و هم در نگارش نکات مفیدی برای یادگیری دارد و می تواند در مسیر نوشتن به آن‌ها کمک کند.